بعد از استیصال و بیچارگی اون روز، سه روز پر از انرژی داشتم. امروز با خودم فکر کردم من دوقطبیام! امروز صبح که خواستم از خونه بزنم بیرون پر از خشم انفجاری بودم. شاید کُندی کارهای حسین، بیدار شدنش، دستشویی رفتنش، از دستشویی بیرون اومدنش، دوباره خزیدنش توی رختخواب ما، لباس پوشیدن و دل خون کردنش موقع پوشیدن کفشهاش و تمام مدت نق و ناله مامان مامان باعث شده بود نیاز به آرامشم تامین نشه، دیگه صدام با عصبانیت و بیحوصلگی و خشم بود که حسسسین! بپوش! حسسین بدو! حسین منبع
درباره این سایت